اندر احوالات یونیورسیتی

در سنه اول که از برای آزمون پا در رکاب نهادیم سر به هوایی مردودمان ساخت. سال آزگاری را اندر خیابان ها و مکاتب گذراندیم و در اوقات مکتب اخوی هم به دکان پدری میرفتیم و از سر رفع بیکاری به چت هم مشغول میشدیم و چند مدتی را به علفت وقت گذراندیم تا به وقت آزمون (کلمه اجنبی آن کنکور است) نزدیک گشتیم و با فشارهای عائله رو به سوی تح‌صیل نهادیم تا بلکه پا به آن سرای الفت گداریم . سخن کوتاه ، بنده و ایامی چند و کتبی چند و گذران صباح اندرون علفزارهای زاینده رود و ساعاتی چند را به اطاله میگذراندیم.

گویند در یوم 15 از تیرداد 1384 خورشیدی حاجی علیه الرحمه را دیدند که سوار بر اشتری با پاهای مدور و پوستینی لاجوردی  و در حال ذکر اذکار دیدند تا به سوی سده در حرکت است جمعی از اقربا پرسیدندش که این چیست که بر لب روان همی میداری جوابی نداد و اذکار را از سر گرفت ، اقربا را تفحصی حاصل شد تا دریافتند حاجی چه بر لب میراند : یا دانشگاه ... یا دانشگاه دوستان ذر معنی آن همی جستند و یافتند همان مکتب است  و افراد در آنجا به درجاتی رسند که آنرا ((کلاس)) نامند و او را رقه‌ای دهند که باید بر در کوزه نهاد و آبش را خورد ... بماند

اکنون که این کتیبه را مکتوب میدارم قسم سه مکتب را در حال است و هنوز اندر غم آن بسیار ریالاتی است که در هر قسم باید دستلاف دهد و مبنی بر محاسبات صورت گرفته اندر مکتب دبیری ضیایی نام از اهالی قمشه در هر برج (منظور ۱/۱۲ از سنه)400000 تومان متضرر هستیم .

اندر جوامع هم که صوری ناشایست از این قبیل قلب ما را مثله میکند البته و صدالبته که این صور نامربوط هم نیست .

این را مکتوب ساختیم تا نامدگان بخوانند و عبرت برند...

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد