امشب بیشتر از اینکه به امشبم فکر کنم به چنین شبی در دو سال پیش فکر می کنم! به اینکه با دوستا داشتیم مراسم شب یلدا می گرفتیم و من جسمم اونجا بود اما روحم... اعصابم داغون بود و هر کاری می کردم اوضاع خوب بشه نمی شد! شب برفی بود و بعد از مراسم (!) پلیور مشکی با شلوار مشکی (دقیق یادم مونده) رو پوشیدم و رفتم تو حیاط و شروع کردم به مسیج دادن...! اون لحظه ها هیچ وقت از ذهنم پاک نمی شه! گاهی دلت میگیره و با تمام وجودت احساس می کنی که الان باید دستنوشته هاتو بخونی... میای می گردی و می بینی یه روز که خیلی خوش خوشانت بوده زدی همه رو پاک کردی! دلتو خوش می کنی شاید تو این باکس میلت باشه و به این امید کانکت می شی... اما... اینترنت قطعه! خاطره بعضی روزها هیچ وقت از ذهن و دلت پاک نمی شه! خوشی که به جا نمونده... جاش یه زخم عفونی مونده مثه زخمای پای دیابتی ها که علاجش فقط آمپوتاسیونه! صدای نوحه و عزا میاد تو اتاقم! ای کاش حداقل با مامان می رفتم اونجا و اینقدر اینجا خودم رو عذاب نمی دادم!
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
سلام
خوش اومدی
خوب خوشحال شدم که اومدی و خوشحالم که دری رجعت میکنی
راستی چی میخونی؟
سلام
خوبی ؟ خیلی خوشحالم کردی اومدی..
در عین حال حرفهایی زدی که دلمو آب کرد
من جغرافیای قلبم را می شناسم
من تمام جغرافیای قلبم را می شناسم. کوههای بلندش را ، دره های عمیقش را،
جنگل های فشرده و تو در تویش را و دریاهای ژرف و آبی اش را …
اگر نقشه کشی بلد بودم بی شک بهترین نقشه ها را می کشیدم. از این سرزمینی
که درون من است. نقطه به نقطه اش را بی هیچ اشتباه!
امشب بیشتر از اینکه به امشبم فکر کنم به چنین شبی در دو سال پیش فکر می کنم! به اینکه با دوستا داشتیم مراسم شب یلدا می گرفتیم و من جسمم اونجا بود اما روحم... اعصابم داغون بود و هر کاری می کردم اوضاع خوب بشه نمی شد! شب برفی بود و بعد از مراسم (!) پلیور مشکی با شلوار مشکی (دقیق یادم مونده) رو پوشیدم و رفتم تو حیاط و شروع کردم به مسیج دادن...! اون لحظه ها هیچ وقت از ذهنم پاک نمی شه!
گاهی دلت میگیره و با تمام وجودت احساس می کنی که الان باید دستنوشته هاتو بخونی... میای می گردی و می بینی یه روز که خیلی خوش خوشانت بوده زدی همه رو پاک کردی! دلتو خوش می کنی شاید تو این باکس میلت باشه و به این امید کانکت می شی... اما... اینترنت قطعه!
خاطره بعضی روزها هیچ وقت از ذهن و دلت پاک نمی شه! خوشی که به جا نمونده... جاش یه زخم عفونی مونده مثه زخمای پای دیابتی ها که علاجش فقط آمپوتاسیونه!
صدای نوحه و عزا میاد تو اتاقم! ای کاش حداقل با مامان می رفتم اونجا و اینقدر اینجا خودم رو عذاب نمی دادم!